مینویسم عاشقانه غرق بحر انتظار
مینویسم عاشقانه مینویسم بهر یار

مینویسم عاشقانه غرق بحر انتظار
مینویسم عاشقانه مینویسم بهر یار
کی قنوت هرشب مادر اجابت میشود
کی به داد این پیاده خواهی آمد تک سوار
کی دعای ندبه ی جمعه به پایان میرسد
کی به پایان میرسد این فصل باز آ ای بهار
میرسد وقت اجل عجل ظهورک مولنا
ذکر من این است هر آن و دم و لیل و نهار
در فراق آن جگر بند علی و فاطمه
دیده های خسته ام مانند اسحابان ببار
این فراق جانگداز و این غروب سالها
روی گلها میکند هر شبنمی را اشکبار
یوسف گم گشته ی زهرا دل کنعانیان
از برادر ها و از چاه بیابان گشته زار
عطر وصلت کی رسد بر تشنگان  سالها
بوی غربت میدهد این وادی و شهر و دیار
خون مظلومان به جا مانده بیا ای منتقم
جان آن بانوی سینه زخمی و نیلی عذار
خانمانم هر شب جمعه ثناخوان تواند
بر ظهورت ندبه میخواند همه ایل و تبار
آخرین عرض «نصیری» بر تو ای صاحب زمان
چشم های منتظر را سوی ره گریان مزار